داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

دلم را تنها گذاشتم!

حالا هوا هنوز تاریک است. هوا تاریک است و چراغ ها خاموش. و مردمان در خواب! 

و من، فکر کردم که بیدار شده ام...!! 

....و دلم از شوق بیدار مانده بود... 

و حالا من و تو تنها هستیم! و دلم که سالهاست تنها مانده،با تو همنشین می شود... 

و دلم که سال های سال است صدایش را نمی شنوند،باتو از درد می گوید، 

...و رازهایی که می دانی!  

ثانیه ها می گذرد،ثانیه های هم صحبتی دلم با تو!..ثانیه های من در سکوت می گذرد!! 

فرصت تمام می شود 

در خلوت از دلم می پرسم:با خدا چه می گفتی آنقدر غریبانه که من نمی شنیدم؟  

می گوید: از تو شکایت می کردم ،تو که سالهاست صدای مرا نمی شنوی!

نظرات 5 + ارسال نظر
تقریرات یک معلم دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 http://ko60.blogsky.com/

سلام


تلاش شما قابل تقدیر و درخور ستایش است. خدا قوت به همه شما عزیزان

زهرا چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 13:25

خیلی زیبا بود فقط یک کم شبیه داستان نبود!شایدم بود نمیدونم!

[ بدون نام ] یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 22:25

خیلی قشنگ بود و در عین ادبی بودن قلم به مطلب مهمی اشاره کرده بودی. خدا قوت

شکیبا چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 22:25

خیلی عالی بود به محتوایی که در قالب یک متن ادبی اشاره کرده بودی. احسنت

assiehnnazari876 شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:52

سلام، آقای احمدی‌نژاد نه به صورت خیره کننده‌ای تغییر کردند و نه گردن‌کشی مقابل رهبری میکنند بلکه خیر خواهی‌ مردم و حفاظت از قانون اساسی‌ می‌‌کنند. جناب لاریجانی، حفاظت از قانون اساسی‌، گردن‌کشی نیست و البته که نشان عزت است. با این همه دزدی و خطا و نامردمی تنها امید ما، همین محمود احمدی‌نژاد هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد