داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

زندگی

نوزاد در آغوش مادرش گریه میکرد... 

پیرمرد کنار فرزندش جان می داد... 

پسر و دختر با هم ازدواج کردند... 

کودک دنبال بادبادک رها شده در آسمان می دود...

نظرات 9 + ارسال نظر
داش آکل پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 http://dashakol.blogsky.com/

محشر بود!
آیا میشه دیگران هم عضو نویسندگان شوند آیا؟

مرتضی چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:15 http://www.sedayesukot.blogfa.com

سلام خوب بود به منم سر بزن وب لاگم داستانیه

دها شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 http://banooyekhane.parsiblog.com

http://domboride.parsiblog.com

سلام.این وبلاگ داستان های کوتاهه

به نظرات شما سخت محتاجیم.

محسن یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:25

آخه عزیزم سرهم کردن ۴تا جمله که نشد داستانک البته خواهشا نگو ما حالیمون نیست بیشتر مطالعه کن

[ بدون نام ] یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:36

اولا زمان فعل ها درست نبود دومامعنی نداشت

[ بدون نام ] سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 19:29

منم با محسن موافقم. داستانت فقط گذاشتن چند تا جمله کنار هم بود. کاملا بی معنی! ناراحت نشو واقع بین باش

تحسیم دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 14:52 http://tahsimelyasi.blogfa.com

سلام. داستان می‌تواند به همین سادگی باشد. سپاس.

mina یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:06 http://www.tmg7.blogfa.com

veri nice dear

h جمعه 10 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 03:08

مایلی تبادل لینک داشته باشیم؟باتشکرازداستانکهاتون
www.mahsourm.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد