داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

همه به دنبال یک لقمه نان

پنجاه و نه؛ پنجاه و هشت؛ پنجاه و هفت ...

راننده ی عصبانی که نتواتسته بود به موقع ماشین را از چراغ زرد رد کند، گفت:
"این چراغ لعنتی چقدر دیر سبز میشه"

بعد با مشت راستش روی فرمان کوباند و با عصبانیت زمزمه کرد:
" اگه بتونم قبل از 6 خودمو برسونم سر خط می تونم یه کورس دیگه بیارم بالا. اونوقت، از اون طرف هم می ذارن مسافر ببرم؛
 وگرنه شیف عصر که راه بیفته، دیگه ما رو تو خط راه نمیدن!"

.

.

شش؛ پنج؛ چهار ...

دخترک فال فروش، دوست گل فروشش را از بین ماشین ها صدا کرد:
"سارا! بیا داره سبز می شه!"

سارا نگاهی به چراغ راهنمایی وسط چهار راه انداخت و در حالیکه داشت خودش را به دوستش می رساند، گفت:"
این چراغ چقدر زود سبز می شه! نمی ذازه آدم کاسبی کنه!"

دو دختر در سکوی چراغ راهنمایی وسط چهار راه، کنار آقای پلیس پناه گرفتند...

راننده ی مبهوت شروع به حرکت کرد.


و همه به دنبال یک لقمه نان.

نظرات 15 + ارسال نظر
مهدی عبدالهی چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:07 http://khiabaneshologh.persianblog.ir/

مادرشان به سختی مریض شده بود.دختر و پسر یتیم تنها کاری که از دستشان بر می آمد،پاک کردن شیشه های ماشین های سر چهار راه بود.گوشه ای گرسنه نشسته بودند و از سرما میلرزیدند.سه روز بود که یکسره باران میآمد.

هیئت حضرت علی اکبر علیه السلام ، قم چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:03 http://heyat-1380.ir/

سلام
شور فکنده در همه عالم نوای تو
دنیا اسیر غم شد و غرق عزای تو
چشمان دوستان همه ناظر به سوی توست
دلهای عاشقان همه در کربلای توست
این ایام بر شما تسلیت باد
التماس دعا

سها شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 http://www.louh.com

سلام

سومین جایزه ادبی داستان لوح
فراخوان داستان های کوتاه کوتاه عاشورایی

http://www.louh.com/content/4440/default.aspx

فاطمه چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:05 http://donyayerangyman.blogfa.com

وای چقدر قشنگ بود
وبلاگ من هم بیاین
من هم داستانک می نویسم

نرگس شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 http://golaab.blogsky.com

سلام دوست قدیمی!
مضمون داستانک‌تان خیلی خوب بود. فقط ای‌ کاش کمی کوتاه‌تر می‌کردیدش. موجزتر که باشد تاثیرگذارتر می‌شود.

وحید جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 00:52 http://neveesa.com

سلام
چقدر خوب و تاثیر گذار می شد وقتی داستانک تو همون بخش شش؛ پنج؛ چهار... تموم میشد. بنظرم ادامه ی داستانک اضافه گویی بود بخصوص با جملات عجولانه و غیر حرفه ای. ارادتمندم.

مهدی یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:14

سلام
نگاه جالبی بود.
اما "به نظر من" دو نیم خط آخر اضافی بود.
موفق باشید و خوش

روزبه آتیه دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 23:31

آفرین هم معنای واقعی داستانک را می دونید هم نثر زیبایی دارید و از همه مهم تر جسارت لازم برای بیان هنری از مفاهیم اجتما عی .... آفرین آفرین

ممنونم

سکوت سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 17:33

معرکه بود
واقعا لذت بردم
تو چندتایی که خوندم این بهترین بود
موفق باشید

تاتیا جمعه 21 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 16:03 http://harfe-manoto.blogfa.com

چند تا کارهای آخرتان را خواندم .. چقدر خوب می نویسید ..

[ بدون نام ] یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 14:04

تشکر

ava سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 22:40

خیلی قشنگ بود من واسه ی فارسیم استفاده کردم ممنون

همشهری شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 00:56

قلبم درد گرفت. آخر احساس بود.

ندا چهارشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 18:49 http://moalem7.blogfa.com

سلام با اجازه از شما یکی دوتا از داستانای قشنگتون رو برای وبم استفاده کردم ممنون .

تمنا جمعه 16 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 19:18

خیلی زیبا و تاثیر گذار بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد