داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

شاگرد یاغی


گوش تا گوش سالن، خرگوش‌های معترض به حقوق حیوانی دیده می‌شدند. روی سن، خرگوش بزرگ پنجه‌های خشمگینش را داخل کلاه چرخاند تا چیزی را بیابد. نیافت.
با عصبانیت کلاه را روی میز کوبید. دوباره آن را برداشت. پیرمرد ریزجثه‌ای از داخل کلاه، ناله‌کنان روی میز افتاد. به زحمت ایستاد. کت بلند مشکی‌رنگ براقی که پیش از آن لباس رسمی شعبده‌بازها بود را به تن داشت. پیرمرد ریز جثه رو به حضار تعظیم کرد.
خرگوش‌ها هورا کشیدند. 

 

 

   

نظرات 5 + ارسال نظر
نظام الدین مقدسی سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:35 http://rep2.blogfa.com

درود


با مقاله ای با عنوان / زیبایی و لذت در وبلاگ نویسی ادبی و هنری / به روز هستم . از تمامی دوستان ادبیاتی دعوت می شود که با خواندن مقاله و اظهار نظر و ایجاد بحث این متن ناقص را کامل کنند .

چشم.

به وبلاگتان سر زدم.

داستان ((یک مغول)) خوب را هم خواندم. جالب بود. اون یکی داستان دیگر طولانی بودُ، نخواندم.

راستی شما که اهل بحث‌های نظری هستید چرا درباه‌ی داستانک‌ها نظر نمی‌دهید؟


التماس دعا.

نرگس سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 15:54 http://golaab.blogsky.com

اسمی که روی داستانکت گذاشتی خیلی تاثیر‌گذارش کرده. من که خیلی خوشم اومد. به خیلی از روابط می شه تعمیمش داد.
یه اسم بگو، ما هم یه داستانک بنویسیم.
یا عزیزالله!!!

متشکرم.
صحیح می‌فرمایید. راستش زیاد دنبال این اسم گشتم. خوشحالم که تاثیرش رو گذاشت.

در ضمن کم پیدایی؟ از این طرف‌ها !

سینا شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 23:04 http://khaaen.persianblog.ir

همیشه شعبون یه بارم رمضون

ببخشید به نظرم پیام داستان این است:

(( همیشه شعبون ، این دفعه هم شعبون ! ))

از دقت نظر جنابعالی سپاسگذارم.

لی یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:13 http://www.leee.blogsky.com/

طرح خوبی است. بیشتر می توانست پرداخت شود به نظر من...

بیشتر یعنی چه قدر؟

لی چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 21:09 http://leee.blogsky.com/

سلام
دید من نسبت به این داستان نه به عنوان داستانک بلکه یک داستان کوتاهی که جزئیات بیشتری را در خود داشته باشد.
برای همچین داستانی با همچین فضایی سوژه از دست می رود. به خصوص که با یک موقعیت سورئال طرفیم... این احساس من است.

من فرمایش شما را اینطوری می‌فهمم:

((این سوژه بهتر بود برای یک داستان کوتاه یا حتی یک فیلم استفاده می‌شد.))

البته موافقم. ولی در واقع سعی کردم که سکانس پایانی یک فیلم بلند را روایت کنم.
در این فیلم حوادثی بین خرگوش و استاد شعبده‌باز رخ می‌دهد و شاگرد سر به طغیان می‌گذارد و . . . . تصور من این است که خواننده‌ی داستانک، (مثل خواننده‌ی جک) پیش‌زمینه‌ی ذهنی کافی راجع به خیلی از مفاهیم دارد.
بنابراین حتی (چنانچه نرگس هم گفته) اگر به اسم داستانک هم توجه کنیم، مقداری از پیام داستان را در خودش دارد.

در ضمن سوررئال چیه؟


التماسدعا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد