داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

دودنامه

در قبیله سرخپوست‌ها دو تا دلداده زندگی می‌کردند به نام‌های «نیمه‌ءتاریک‌ماه» و «زَهره‌ءشیر». هر وقت زهرهء‌شیر برای یک لقمه شکار به آن‌سوی رودخانه می‌رفت نیمهءتاریک‌ماه با کلی دردسر آتش بزرگی درست می‌کرد و با دود به زهرهءشیر علامت می‌داد:  

یک حلقه دود یعنی سلام.  

دوتا یعنی دوستت دارم.  

سه تا یعنی دلم تنگ شده  

.  

پنجاه تا یعنی خدانگهدار!


و آن‌وقت زهرهءشیر درحالی که پاهایش را دراز کرده بود با خیال راحت چپق‌اش را روشن می‌کرد و با یک حلقه دود علامت می داد که یعنی:  

«من هم همه این ها که گفتی!» 

نظرات 4 + ارسال نظر
مرتضی توکلی پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 00:35

نمی‌نویسی نمی‌نویسی، ولی وقتی می‌نویسی، می‌نویسی ها!
بذار بگن داره از زنش تعریف می‌کنه. انصافا که داستان خوبی بود.
فقط امیدوارم منظورت من نباشم!

علی اشرفی پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 http://dokkan.blogsky.com

همه رو ول کن، نظر قبلی رو بچسب.


در حقیقت نظر قبلی همان دود چپق می‌باشد!

خیر پیش. التماس دعا.

هپلی شنبه 30 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 14:28 http://dastanak.net

هرجور سعی کردم خلاصه تر بشه


نشد که نشد


همین خوبه

سپیده دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1387 ساعت 19:11

یک حلقه ی دود !! یعنی سلام نرگس






چهار حلقه ی دود یعنی خوشمان امد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد