روی تخته نوشتم:«دیوارهای دانشگاه را بلندتر از دیوارهای زندان می سازند، حق دارند؛ نگهبانی از فکرها سخت تر از نگهبانی از جرم است.»* استاد که وارد کلاس شد، نگاهی به تخته انداخت و گفت:«هر کی اینو نوشته بیاد پاکش کنه» از ته کلاس بلند شدم و رفتم تخته را پاک کردم و دوباره نوشتم:«روز دانشجو گرامی باد!» شانه بالا انداخت و خودش تخته را پاک کرد: درس امروز را شروع می کنیم.هرگاه جریان منفی وارد دیود شود، دیود آف می شود.
*
از کتاب "پای چین"
سلام خوبی دمت گرم کارت واقعا حرف نداره
امیدوارم موفق باشی
این یک خاطره نیست؟
اگر هست باید عرض کنم که خیلی خوب به داستانک تبدیل شده
سلام.
نه این داستانک ها ی این مدلی که به فضای دانشگاه ربط داره به اسم نیمکت آخری در هفته نامه دانشگاه چاب میشن.
ممنون.
بابا ایول. خوشمان آمد.
راستی نظرت چیه بنویسیم آف؟
یه نظر دیگه هم دارم که البته خیلی سلیقگی است، فکر کنم اگه جملهی «حق دارند نگهبانی فکرها سختتر است . . . » را حذف کنیم، خود خواننده با خواندن همون جملهی دیوارهای دانشگاه را بلندتر از دیوارهای زندان می سازند، فضای کار دستش میاد.
ولی خیلی از حساسیت تو نسبت به روز دانشجو خوشم آمد. اونم در حالی که رسانههایمان روز دانشجو را تقریبا خفه کردند.
مرسی علی آقا...
تصحیح شد...
اون جمله رو هم چون از یه کتاب گرفته بودن گفتم کامل بنویسم بهتره...
دوستان عزیز نویسنده
شاید ناراحت بشید ولی من از مطالبتون خوشم اومده و توی وبگاهم از شون استفاده کردم.
شرمنده اولاش یادم رفت نویسنده ها شو هم بنویسم
بحلالید