داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

پیپ

پیپ را به گوشه ی دو لبش گذاشت و با مهارتی خاص پی درپی پک می زد. کودک در کنارش چمباتمه زد، زانو های کوچکش را با دو دست درآغوش کشید و خود را به پدر چسباند.این کار برایش لذت بخش بود. نمی دانست بوی توتون او را مست می کند یا گرمای پدر. مرد که تازه متوجه حضور او شده بود با نگاهش او را دور کرد، ولی کودک همچنان دود های پخش در هوا را می بلعید و خودش را بیشتر به مرد می چسباند.

سال هاست که دیگر مرد پیپ نمی کشد...

جوان پیپ به دستی را می بینم که خودش را به گوری در گورستان چسبانیده است.
نظرات 2 + ارسال نظر
سیامک احمدی سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 19:40 http://delnamak55.blogfa.com

سلام به تمامی دوستان عزیزم
جناب آقای توکلی و دوستم هپلی و آقای آقایی
خیلی آقایی

جناب توکلی ممنونم از دعوت
عضو شدم
در ضمن لینک شما را در پیوند هایم قرار دادم و به زودی داستان کوتاه کوتاهی برایتان ارسال می کنم
با کمال افتخا خوشحالم که به شما عزیزان پیوسته ام
شاد و پیروز و موفق باشید

سیامک احمدی سه‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 19:44 http://delnamak55.blogfa.com

ناجی


کبوتری که بالش زخمی شده ، بر بالای تیرک تلگراف می نشیند .
این خبربه سرعت به تمام نقاط دنیا مخابره می شود .
چند شاهین برای نجات او داوطلب می شوند !


نوشته : سیامک احمدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد