داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

مستی

وقتی مرد مست می کرد، زن را می زد. زن غمگین می شد، پشیمان می شد و کودک را می زد، کودک گریان ته لیوان را سر می کشید، مستی را به رنگ سیاه نقاشی می کشید و بعد خدا را می زد.

گونه های خدا سرخ شده است از این همه مستی.
نظرات 3 + ارسال نظر
سپیده سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 14:41

جالب بود ...
گونه های خدا سرخ شده است از این همه مستی.
این عبارت خیلی جالب بود .

سحر یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 10:57 http://sahar.blogsky.com

من خوشم آمده است اما نمی‌دانم عبارت «پشیمان می‌شد» به چه کسی برمی‌گردد؟ اگر به مرد برمی‌گردد، به نظرم در جمله بدجا آمده است و اگر به زن برمی‌گردد، زن از چه چیزی پشیمان می‌شد؟
اگر هم واضح است و من نمی‌فهمم که خب به کوچیکی خودتون و بزرگی من ببخشید:)

نازلی یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:03 http://darentezarmojeze.blogsky.com/

خیلی قشنگ بود کلی حال کردم. این سوژه های باحال رو از کجا می‌یاری؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد