داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

تیر خلاص ...

 

بال نمیزنم .. اما اوج میگیرم ...

سرو صدایمان مرداب را پر کرده ... جیغ و داد و خنده ...

شاد و زنده  میروم و میایم ..

مرداب زیر بال هایم و اسمان در مرداب ...

شیرجه میزنم توی اب و .... خیلی خوشمزه است ... دوباره اوج میگیرم ...

 

تیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر...!

 

هول میشوند همه ...

صدای بال های یک دسته پرنده ی وحشت زده  چرت مرداب را پاره میکند .....

کودکی با شادی میخندد و دست میزند ...

بین نیزار افتادم و میبینم که همه میروند  و از زمین و ادم هایش دور میشوند ...کسی منتظرم  نمی ماند ....

سگ به رویم میخندد ..تیر خلاصی را میزند با دندان هایش ... 

 

 توی کیسه ی شکارچی میافتم..

  و

دنیا تمام میشود .   

 


  

سلام  

خوشحالم که بین شما هستم :)

نظرات 5 + ارسال نظر
هپلی دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 14:35 http://happali.blogsky.com

سلام همسایه

از اینکه داستانکت رو میخونم خوشحالم

ولی یه نقد کوچولو !!!!

فضا سازیت خوبه ولی کلا طولانیه

خلاصه تر هم میشه گفت

سلام.
ممنون

علی اشرفی دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 18:50 http://dokkan.blogsky.com

خوش آمدین

علامت سه نقطه « . . . » جزء علائم نگارشی است. نباید به جای آن دو نقطه . . یا چند نقطه بگذارید.

به نظرم بهتر است این نوشته را «شعرک» بگذاریم. فی‌الواقع بیشتر جنبه‌ی شاعرانه و توصیفی دارد تا روایت و داستان.

نازلی چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:06 http://darentezarmojeze.blogsky.com/

خیلی خوب بود لذت بردم . تصویر سازیتون عالی بود. و انتخاب جمله ها واقعا به جا بودند.
موفق باشید.

محمّدعلی خداپرست چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 13:22

موفّق باشی عزیزم.

سعید پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:03 http://minifictions.blogfa

منم میگم یه کم خیلی احساسی بود تا داستانی

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد