داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

مجهول

غرق حل مسئله بود. آنچنان تقلا می کرد که خستگی در چشمانش موج می زد. هرچه بیش تر تلاش می کرد، بیشتر در مسئله فرو می رفت.

پدر بزرگ می گفت: "هرگاه در حال غرق شدن هستی هرچه بیشتر دست و پا بزنی بیشتر فرو می روی." ولی او دست و پا زد، تلاش کرد، فرو رفت، غرق شد، مسئله شد. سال ها می گذرد و من در اعماق معادلات او یک مجهول اضافی می بینم
نظرات 4 + ارسال نظر
نازلی یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 17:01 http://darentezarmojeze.blogsky.com

حتما باید به شکل دیگه ایی به مساله نگاه میکرد:)
شاید
موفق باشید.

ساناز بهزادی سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 20:29 http://sanaz_bhzd.persianblog.ir

بسیار خوب...

سحر چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 23:29 http://sahar.blogsky.com

من که خیلی خوشم آمد.
پیشنهاد می‌‌کنم در رعایت علامت‌گذاری و پاراگراف‌بندی و نیم‌فاصله دقت کنید، آقا جان برایش کمی وقت بگذار. لااقل آخر آخرین جلمه که نقطه بگذار.

علی اشرفی جمعه 14 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 00:43


نوشته‌ی جالبی است، اما بیشتر به کاریکلماتور شبیه است. داستان نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد