داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

تنهایی

سگ پارس می کرد، مرد آسوده بود. خریده بود او را برای نگهبانی از تنهاییش. روزی قلاده سگ پاره شد و سگ رفت؛ نگهبان تنهایی رفته بود. مرد ترسید، لرزید، خام شد، سگ شد...
سگ، پیر و خسته بر گشته است. فرزند مرد، نگهبانی خریده است برای تنهایی سگ و سگ روی قبر مرد زوزه ی تنهایی می کشد از فرار.

www.minifictions.blogfa.com
نظرات 2 + ارسال نظر
سحر سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:19 http://sahar.blogsky.com


من که فهمیدم، چون بقیه‌ی داستانک‌هات رو خوندم و قبلا با نثرت سر و کله‌هام رو زده‌ام. امیدوارم بقیه هم بفهمند!

نازلی پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:11 http://darentezarmojeze.blogsky.com

شما راوی را تغییر دادید اینطور نیست؟
بهتر بود از حیوان دیگری استفاده میکردید. سگ باوفاتر از این است که با پاره شدن قلاده برود.
موفق باشید نثرتان زیباست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد