داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

شمع

شمع بود، اما کوچک بود.

نور هم داشت اما کم بود.
شمعی که کوچک بود و کم، برای سوختن پروانه بس بود.

نظرات 4 + ارسال نظر
سپیده شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 15:03 http://sepideh-ahmadi.blogsky.com/

پروانه ی بیچاره ..



تمام سرنوشتش سوختن شد حتی با یک شمع کوچک و یک نور کم ...



.

نرگس یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 16:03

سلام دوست عزیز
می خواستم بپرسم این مطلب از نوشته های خودتونه؟

آیا در رابطه شکی دارید؟

اشکان نیری شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 22:23

اما به نظر من بس نبود! چیز جدیدی درش نداشت. با همان مضمون کهنه ی شمع و پروانه همان بازی کهنه را کرده بودید. ما می توانیم بهترش را در ادبیات منظوم کلاسیک مان بخوانیم.

ولی آیا این لازم هست که در هر داستانک خود باید ما یک چیزی جدیدی را ارائه داریم؟؟
آیا این بهتر نخواهد بود که ما در داستانک هایمان همان چیزهای را که خوانندگان بدان توجه نمی کنند٬ را به گونه ی ارائه کنیم که خوانندگان متوجه آن شوند.
منظورم ازین نوشتار بس همین بود.
ولی بازهم از ارائه نظرتان خورسندم.

اشکان نیری چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 10:30

آقای ابتهاج عزیز،
منظور من از چیز جدید هم همینی هست که خودتان گفته اید که چیزهایی که خوانندگان به آن توجه نمی کنند. اما به نظر من در این داستانک حرف شما (سوختن پروانه با کمترین شعله ی شمع) نه مفهوم این زمانی ای را دارد و برای قران ها پیش است و نه در فرم جدیدی جز آنچه در ادبیات کلاسیک ما آورده شده ریخته اید. به نظر من شما هم برای معاصر کردن این مفهوم و هم داشتن فرم جدید و جذاب باید کاری غیر از آنچه کردید می کردید. من واقعا نمی خوام مته به خشخاش بذارم. مفهوم داستانک شما رو همه ی خوانندگان متوجه می شوند اما مساله اینجاست که این مفهوم چقدر اهمیت دارد و چقدر با ما ارتباط برقرار می کند.

ممنون آقای اشکان.
ازین نقدتان خیلی ممنونم.
انشاءالله در پست های آینده متوجه این یادآوری های شما خواهم بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد