داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

داستانک

وبلاگ گروهی داستانک‌نویس‌های ایرانی

 

آره فبول داریم . ما بچه های خوبی واسه بابامون نبودیم .


اون رو گذاشته بودیمش خونه سالمندان و دیر بهش سر می زدیم ، هرچی می گفت بیشترسربزنین ،

می گفتیم : کارداریم .

می گفت دلم واسه بچه هاتون تنگ شده ،

می گفتیم اونا هم درس دارن .

آره ! در حق اون ظلم کرده بودیم .

اما الان حدود یک ماهه که بچه های خوبی واسه بابامون شدیم .


 اون رو از خونه سالمندان آوردیم بیرون . دیگه هر هفته بهش سر می زنیم .

بچه هامون رو هم با خودمون می بریم .

حالا هم میخوایم واسش یه مراسم چهلم عالی و با کلاس بگیریم .

-------------------------------------------------------------------------

http://happali.blogsky.com

نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 14:50 http://sookootez.blogsky.com

آفرین به بچه های مهربون و با وفا!!

بعله !!!!!!!!!!!!!!

مرتضی توکلی یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 00:53

هپلی جان! داستانک‌هات خیلی خوبه. ولی چون قراره داستانک های همدیگر رو نقد کنیم، یک پیشنهاد دارم:
جمله دوم«اون رو گذاشته بودیمش خونه سالمندان و دیر بهش سر می‌زدیم» به پختگی باقی جمله ها نیست. بهتر نیست کمی اصلاحش کنی. مثلا اگه کلمه «اون رو» حذف بشه و به جای «دیر» بنویسیم « دیر به دیر»
راستی داستانک «گرسنگی (دختر کبریت فروش)» حرف نداشت
موفق باشی!

ممنون

نقد به جا و زیبایی بود ٬ من خودم عاشق حذف کردن و کوتاه کردن جمله هستم و این موارد از دستم در رفته بود

بازهم تشکر

سحر دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:27

خوشم اومد و با نظر توکلی موافقم

علی اشرفی جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 19:20

سوال: ببینم عنوان داستانک رو فراموش کردی یا عمدا اسمی نداره؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد