با خودش شمرد؛ ((یک، دو، سه، چار، پنج، شیش، هف، هش، نه، ده.)) بعد دستای کوچیکشو توی هوا نگه داشت و گفت: ((مامان! بقیه شو چه جوری بشمرم؟)) و در کمتر از یه لحظه درست مثل یه دانشمند که انگار چیز خیلی مهمی رو کشف کرده، چشماش برق زد و جوراباش رو درآورد.
فکر کنم یه نگاه به نوشته های اولت بندازی با ایم آخری ها تفاوت چشمگیری رو میبینی
واقعا داری به داستانک نزدیک میشی !
نه به اون اوایل ! نه به الان !
ممنونم دوست عزیز. یه آقای روانشناسی می گفت: (( یه شیوه نقد کردن داریم به اسم شیوه ساندویچ. به این معنی که وقتی می خوای ایراد کار کسی رو بگی، اول دوتا خصلت خوبشو بهش بگو، بعد بگو : راستی فلانی! فکر نمی کنی اگه فلان کار رو فلان طور انجام بدی بهتره؟ این جوری هم طرف رو تخریب نمی کنی هم ایراد کارشو جوری بهش میگی که حتما اصلاحش می کنه.)) حالا چرا اینو گفتم؟ می خواستم تشکر کنم از نقد منصفانه و سخاوتمندانه تون و بگم که بازم رو کمک های فکری تون حساب می کنم.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام دوباره همسایه
یه چیزی بگم ؟!!
پیشرفتت خیلی خیلی ی ی ی عالیه
فکر کنم یه نگاه به نوشته های اولت بندازی با ایم آخری ها تفاوت چشمگیری رو میبینی
واقعا داری به داستانک نزدیک میشی !
نه به اون اوایل ! نه به الان !
ممنونم دوست عزیز.
یه آقای روانشناسی می گفت: (( یه شیوه نقد کردن داریم به اسم شیوه ساندویچ. به این معنی که وقتی می خوای ایراد کار کسی رو بگی، اول دوتا خصلت خوبشو بهش بگو، بعد بگو : راستی فلانی! فکر نمی کنی اگه فلان کار رو فلان طور انجام بدی بهتره؟ این جوری هم طرف رو تخریب نمی کنی هم ایراد کارشو جوری بهش میگی که حتما اصلاحش می کنه.))
حالا چرا اینو گفتم؟ می خواستم تشکر کنم از نقد منصفانه و سخاوتمندانه تون و بگم که بازم رو کمک های فکری تون حساب می کنم.