فرار از تکرار

گفت این دفعه هر کاری اون پسر بیکاره کرد منم می کنم .دوست داشت یک روز هم که شده مثل آدمهای روشنفکر نباشد.

مثل هر روز از چهار ره رد شد. اما پسر الاف آنجا نبود. کمی جلوتر ، بله خودش بود ، همان پسر ، که یک کتاب جیبی می خواند...