اندر عشق و عاشقی (۳)

ـــ تو عوض شدی! چطور تو  شیش ماه نامزدی مون از این ایرادای بنی اسرائیلی نمی گرفتی! اون موقع عاشّقم بودی، ها؟ 

ـــ من همون موقع هم با این مسأله مشکل داشتم. اه! انقدر منو سؤال پیچ نکن! 

ـــ پس واسه چی هیچی نمی گفتی؟ ها؟ 

ـــ موقعیّتش پیش نیومده بود. 

ـــ ای بزنه به اون کمر دروغگوت! ای خدا داد! من با خواهرزاده ی محرم خودمم نمی تونم دو دقیقه تنها باشم!