سرباز سفید نیزه اش را زیر گلوی شاه گذاشت: کیش!
شاه سیاه سراسیمه به عقب برگشت. هیچ مهره سیاهی در صفحه باقی نمانده بود تا کمکش کند. نگاهی به جسد وزیر سیاه کرد و با نفرت فریاد زد: لعنت به تو و نقشههای احمقانهات!
چشمانش سیاهی رفت. آخرین چیزی که شنید صدای سرباز سفید بود: مات!
داستانک تاسف بار و غم انگیزی بود مخصوصا اگه سفید و سبز بخونیم!
مخصوصا اگه سیاه رو سه رنگ ببینیم
مخصوصا اگه شاه سه رنگ رو ....
«همه ی شکست ها نتیجه ی حماقت شکست خورده نیست
شاید نتیجه ی خیانت طرف به ظاهر پیروز باشد»
فقط برداشت خودم رونسبت به این داستانک گفتم
سلام. کاش نظر خودتونو پاک نمی کردین.
واگر نه من این نظرو نمیدادم..
البته ...هرطور خودتون صلاح می دونین
در پاسخ ماه-ی:
به خاطر نوشته شما نبود. گمان کردم بدون این نظر هم گویاست. فکر کردم اگر این داستانک بدون این نظر نتواند منظورش را برساند همان بهتر که نرساند.
راستش یک دلیل دیگر هم داشت. تصور کردم ممکن است این نظر باعث ناراحتی عدهای بشود. حالا مگر مرض داریم بیخودی مردم را ناراحت کنیم؟
ولی این سوژه را ادامه خواهم داد. صفحه شترنج فضای زیادی برای مانور دارد
سلام. ببخشید نمی خواستم خیلی کشش بدم فقط دوباره که نظرمو خوندم دیدم یه چیزیو انگار جاگذاشتم فکر می کردم نوشتم اما مثل اینکه فراموش کردم.برای نظر اولم قبل از اینکه گیومه بسته شه اضافه می کنم : البته اگر شکستی در کار باشد که خوشبختانه نیست و ان شاءالله نخواهد بود.
با توجه به این نکته ای که اضافه کردم دیگه جایی برای ناراحت شدن نمیمونه انشاءالله...!!!
باتشکر
انشاا... که برای هیچ کس شکستی در کار نباشد
لبتان همیشه خندان!
سلام
چرا اینجا یه هو اینطوری شد؟
کسی نمیاد و نمیره و چیزی هم نمیزاره ؟
تعطیل میباشد ایا ؟؟
کم کاری از خودتونه. ولی چشم. سعی میکنیم فعالتر باشیم.
لطفا در مورد ساخت طرح این داستانک بصورت یک انیمیشن کوتاه نظرتون رو به ایمیل من بفرستید
سلام.
خیلی ممنون از توجهی که به داستانک «کیش و مات» دارید.
نویسنده داستانک خودم هستم و ایده آن بر اساس حوادثی است که طی ماه های اخیر در فضای سیاسی کشور روی داده.
اینکه بخواهید از این داستانک استفاده کنید باعث خوشحالی من است. در مورد تغییراتش هم هر طور خواستید عمل کنید.
در صورتی که کمکی از دست من بیاید در خدمتتان هستم.
برایتان آرزوی موفقیت دارم.
عالی
عالی
عالی
برات کف زدم ... مادرم گفت : ا پسر