ـــ ... عقاید نوکانتی از آنِ من، شقایق نورماندی از آنِ تو؛ حلاوت و بی صبری از آنِ من، عشق پانزده سانتی از آنِ توــــــ
ام پی تری پلیر را خاموش کرد، تهسیگار را توی زیرسیگاری لهاند و زیر لب با خودش گفت: «این یارو هم زده به سرش کُس شعر تَفت می ده واسه ما.»
رفت توی فکر. بلند شد رفت آشپزخانه چای بریزد. برگشتنی، وقتی می خواست پشت میز بنشیند، یک لحظه چنان تکانی خورد که نزدیک بود چای از دستش بیفتد. داشته بوده آهنگ ترانه را سوت می زده.
پا نوشت: تکنیک خط زدن امّا نگه داشتن کلمات برای القای تأثیری خاص را مدیونم به جدیدترین رمان مندنی پور.
این یکیو میشه با یه رپ مقایسه کرد!
-کس شعر -اصطلاح خوبی نبود،حتی اگه بخوای بی ادبی شخصیتت ویا عمق فاجعه رو نشون بدی...
من که یه لحظه حس کردم اشتباه خوندم.
سلام دوست عزیز،
حقیقتاً با نظرتون در مورد اون لفظ موافقم. اما از طرفی، من فقط کاتب این داستانم. شخصیتم واقعاً این حرف رو زده.
ٌwow!
چه جالب؟
این جوریشو ندیده بودم!
حالا خیلی خوبه!
از خود عدد ۱۵ هم منظورخاصی داشتی؟
نه، از خود متن قطعه برداشتم، اگه دقت کنی. متن یکی از معروفترین قطعات محسن نامجو.